جدول جو
جدول جو

معنی گنده کار - جستجوی لغت در جدول جو

گنده کار
آنکه کارهای زشت و ناپسند بکند
تصویری از گنده کار
تصویر گنده کار
فرهنگ فارسی عمید
گنده کار
آنکه کارهای زشت و ناپسند کند
تصویری از گنده کار
تصویر گنده کار
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گنده کاری
تصویر گنده کاری
کارهای زشت و ناپسند کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنده کاری
تصویر گنده کاری
ارتکاب اعمال زشت و ناپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندم کار
تصویر گندم کار
کشاورزی که شغلش کاشتن گندم است
فرهنگ فارسی عمید
شخصی را گویند که در مس و برنج و چوب و تخته و امثال آن کنده کاری کند، یعنی صورت چیزی بکند و نقش نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندم کار
تصویر گندم کار
کسی که شغلش کاشتن گندم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسنده کار
تصویر بسنده کار
راضی شده خشنود شده، قانع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنده وار
تصویر بنده وار
مثل بنده مانند بنده و عبد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنده دار
تصویر زنده دار
حیات دهنده، نگاهبان، حارس، حافظ، زنده دل، شاد و مسرور
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه کار سادگان و ساده رویان دارد بیریش امر، نوعی زرگری ساده و بی پیرایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده کار
تصویر خرده کار
آنکه در کار و هنر خویش دقیق و باریک بین است زیبا کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنده دار
تصویر خنده دار
مضحک، خنده دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه کار
تصویر پنبه کار
آنکه بذر پنبه کارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنده وار
تصویر بنده وار
بنده مانند مانند بنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنبه کار
تصویر پنبه کار
کشاورزی که کشت پنبه می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنده پیر
تصویر گنده پیر
پیر فرتوت، سال خورده، کمپیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنده خوار
تصویر گنده خوار
آنکه چیزهای گندیده و فاسد بخورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرده کار
تصویر کرده کار
کارکرده، کارآزموده، مجرب، کاردان، برای مثال جادو نباشد از تو به تنبل سوارتر / عفریت کرده کار و تو ز او کرده کارتر (دقیقی - ۹۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خنده دار
تصویر خنده دار
آنچه سبب خنده شود و مردم بر آن بخندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده کار
تصویر خرده کار
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده بین، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
عمل کندن و نقش و نگار انداختن روی سنگ، چوب یا فلز، کنده گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرده کار
تصویر کرده کار
کارآزموده و مجرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
کنده گری حکاکی، منبت کاری
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در کارها جرات و جسارت بخرج دهد کسی که امور را بخوبی فیصل دهد مقابل بسته کار: خواجه گفت: مردی دیداری و کافی است اما یک عیب دارد که بسته کار است و این کار را گشاده کاری باید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندم زار
تصویر گندم زار
زمینی که در آن گندم کاشته باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده لاش
تصویر گنده لاش
تخم مرغ لق و فاسد لاشه گندیده و مردار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده خور
تصویر گنده خور
کسی که چیز های بدبو و پست (مانند شکنبه روده و غیره) خورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده خوار
تصویر گنده خوار
کسی که چیز های بدبو و پست (مانند شکنبه روده و غیره) خورد
فرهنگ لغت هوشیار
پیر سالخورده (مخصوصا زن) : ای گنده پیر جادو، نگاه کن که بندیان چگونه بیرون آمدند. توضیح این ترکیب برای مردان پیر نیز استعمال شود: حور با تو چگونه پردازد ک حور با گنده پیرکی سازد ک (سنائی)، دنیا: از فرازش نبرده سوی نشیب مگر این گنده پیر غر چه فریب (سنائی) توضیح بعض فاضلان بضم اول خوانده اند ولی غالب محققان بفتح اول خوانند. هدایت نیز در انجمن آرا تصریح کرده: پیرزنی که بغایت سالخورده باشد و بد بوی گردد چه گویند که چون زنان بسیار پیر گردند گنده و بدبوی شوند. و آنندراج نیز همین عبارت را نقل کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنده بهار
تصویر گنده بهار
بارانی که در فصل سرما بارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گندم کاری
تصویر گندم کاری
کاشت گندم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده کار
تصویر ساده کار
بی ریش، امرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرده کار
تصویر کرده کار
((کَ دِ))
کارآزموده و باتجربه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کنده کاری
تصویر کنده کاری
((کَ دِ))
حکاکی روی چوب، فلز و غیره. حکاکی
فرهنگ فارسی معین